فقط دو گام به راست!
در نقد سیاستهای "حزب کمونیست کارگری"
على جوادى

بر سر حزب کمونیست کارگری در دوران اخیر چه آمده است؟ چگونه و طی چه پروسه ای حزب جنبش لغو کارمزدی و برقراری جامعه ای آزاد، برابر و انسانی به حزبی برای "اکس مسلم" و حزب "نماینده جنبش سرنگونی" تبدیل شده است؟ چگونه است که سوسیالیسم و تلاش برای استقرار فوری سوسیالیسم و سازماندهی انقلاب کارگری هر روز بیشتر از گذشته در پروژه های این حزب غائب و به امری تبلیغاتی و حاشیه ای تبدیل میشوند؟ چگونه است که گسترش فقر و فلاکت را باعث گسترش اعتراض مردم و زمینه ای برای قدرتگیری خود میدانند؟ چرا این حزب در جنگ دو قطب تروریسم بین المللی زمینه و فرصتهای مثبت "کشف" میکند؟ چگونه است که حزبی که پرچمدار مبارزه برای متحد کردن و تامین هژمونی گرایش رادیکال – سوسیالیست در صفوف اعتراضی طبقه کارگر بود اکنون به حزبی با خط مشی ای سکتاریستی و درتقابل با جنبش کمونیسم کارگری تبدیل شده است؟ چرا این حزب از منصور اسانلو، نماینده خط سندیکالیستی – رفرمیستی در جنبش کارگری، بعنوان رهبر جنبش سرنگونی نام میبرد؟ چه اتفاقی افتاده است؟ آیا یک شبه "رویزیونیست" شده اند؟ کدام گرایش اجتماعی اکنون سرنوشت و سکان این حزب را در دست گرفته است؟ آینده این حرکت در صورت تداوم حاکمیت خط کنونی چیست؟

برای پاسخ باید به تغییر و تحول احزاب سیاسی در جنبشهای اجتماعی و پروسه هایی که این انتقال اجتماعی و سیاسی به راست و چپ سنتی را عملی میکنند، اشاره کرد. واقعیت این است که دیوار چینی احزاب را از جامعه و گرایشات اجتماعی جدا نکرده است. تاکنون نیز هیچ واکسنی هیچ حزب کمونیستی - کارگری و خلاف جریانی را از نفوذ آراء و گرایشات راست مصون نداشته است. نتیجتا موقعیت کنونی حزب کمونیست کارگری و پیش بینی تحولات آتی این حزب را باید در پرتو چنین تغییر و تحولاتی جستجو کرد. بطور مثال اگر خط دوم خردادی رضا مقدم و بهمن شفیق و کلا "مستعفیون ۹۹" بر حزب کمونیست کارگری در آن دوره غالب میشد ما اکنون با حزب کاملا متفاوتی روبرو بودیم. حزبی از جنس جریان ایرج آذرین – رضا مقدم. جریانی كه حتی رسما از اقدام پلیسی علنی كردن هویت سیاسی – تشكیلاتی افراد علنی و زیر ضرب پلیس رسما دفاع میكند و آن را جزو افتخارات خود بحساب می آورد. آن مصاف واقعی بود. توطئه نبود. یک شبه هم کسی "رویزیونیست" نشده بود. کسی هم تحت هیچ شرایط غیر انسانی "ناچار" به تغییر عقاید و باورهای خود و تغییر ریل نشده بود. انتخابی آزادانه بود. یک چرخش سیاسی بود. اما این انتخاب اساسا (میگویم اساسا و نه تماما، چرا که باید حقارتهای فردی و سیاسی را در زمان چرخش به راست به دلایل سیاسی دوری از کمونیسم معمولا اضافه کرد) تحت تاثیر و متاثر از رشد و تقویت گرایش ارتجاعی دوم خرداد در جامعه و انعکاس آن در صفوف این طیف جستجو کرد. کمونیسم کارگری به رهبری منصور حکمت در آن مصاف پیروز شد. اما در مصافهای بعدی، در دوران پس از مرگ منصور حکمت، در دوران دیگری خط كمونیستی كارگری منصور حكمت تماما نمایندگی نشد. و دیدیم که چگونه گرایشاتی که از یك طرف به راست میکشیدند و گرایشاتی که اساسا در دوران پیشا کمونیسم کارگری منجمد شده بودند و میخواستند حزب را به آن دوران بازگردانند، فرصت پیدا کردند که خط شکست خورده خود را بر حزب کمونیست کارگری حاکم کنند و سرنوشت آتی این حزب را رقم بزنند. 

پیش بینی آینده علی العموم کار دشواری است. پیش بینی تحولات سیاسی کاری بس دشوارتر است. اما پرداختن به موقعیت کنونی حزب کمونیست کارگری مترادف با نگاه کردن به درون شیشه بلوری برای پیش بینی آینده است. واقعیات کنونی حزب کمونیست کارگری به اندازه کافی گویا است. پرداختن به راهی است که حزب کمونیست کارگری با لیدرشیپ حمید تقوایی در چند سال اخیر طی کرده است. راهی که پیموده شده است را میتوان "بازگشت به گذشته" پیش از کمونیسم کارگری، تقویت و تحكیم سنت ها و سیاست چپ سنتی و کلا گرایشی به راست، نام گذاشت. اما قبل از پرداختن به زمینه ها و پروسه هایی که گواه این چرخش به راست حزب کمونیست کارگری است، شاید اشاره ای به "هشدار" منصور حکمت در این زمینه بدون ربط و خارج از موضوع نباشد.

منصور حکمت در ادامه نقد بحث حمید تقوایی در سمینار حاشیه کنگره سوم حزب کمونیست کارگری، بحثی که در ادبیات کمونیسم کارگری به "سلبی – اثباتی" معروف شده است، اشاره معینی در این زمینه دارد. این بحث در مورد "شم رهبری سیاسی" کمونیسم کارگری در دوره انقلابی و تلاشی برای کسب هژمونی در جنبشی است که هدفش سرنگونی رژیم سیاسی حاکم بر جامعه است. جوهر این بحث این است که رهبری انقلاب بحثی بر سر رهبری حرکت سلبی در جامعه است. منصور حكمت در حاشیه این بحث در مورد حرکت نیروهای راست در قبال کمونیسم کارگری اشاره گویایی دارد. به حزب "هشدار" میدهد. میکوشد حزب را از مخاطرات معینی برحذر بدارد. همانگونه که در پلنوم ۱۴ حزب تاکیدات بسیار روشنی در زمینه تلاش برای تبدیل حزب کمونیست کارگری به "حزبی سازمانده و رهبر" از "حزب مبلغ و مروج" داشت. اما متاسفانه اکنون تلاش برای تبدیل کمونیسم کارگری به نیرویی "سازمانده و رهبر" به یک "ناسزا" و "استهزا" در صفوف رهبری این حزب تبدیل شده است. و زمانیکه میخواهند خط کمونیسم کارگری سنت منصور حکمت را نقد کنند، از این کلمات کلیدی استفاده میکنند. منصور حکمت در آن بحث میگوید: "به نظر من گرايشات اجتماعى از حزب قطعا استفاده ميکنند و بر روى حزب فشار ميگذارند." این اشاره ای حاشیه ای و گذرا و یا اشاره به تلاشی محکوم به شکست نبود. به یک دینامیسم اجتماعی، به تاثیر گرایشات و جنبشهای اجتماعی راست در جامعه بر حزب کمونیست کارگری اشاره میکرد. صریح و روشن از تاثیر و تلاش نیروهای راست و ناسیونالیست و سلطنت طلب بر تحولات این حزب صحبت میكند. حتی از این صحبت میکند که "بخشی شان می آیند در حزب" عضو میشوند. چهار چوب بحث از این قرار بود:

"ببينيد الان سلطنت طلبها تريبون باز کرده‌اند که حزب کمونيست کارگرى حرف بزند، الان سعى ميکنند اختلافات با ما را به نظر خودشان کمرنگ به نظر بياورند. پيش خودشان فکر ميکنند که حزب کمونيست کارگرى مدرن‌ است. اينها اسلاميها را عقب ميرانند، ما با آمريکا ميرويم٬ ميگيريم. در ميان ما سعى ميکنند از جنبه خلع يد، سلب مالكیت٬ مالکيت اشتراکى، و لغو کار مزدى صرف نظر کنند و بگویند اینها جنبش مدرنی هستند و در ما نيروئى براى تضعيف جمهورى اسلامى ببينند. ما هر کارى بکنيم اين نوع نيروها تصوير و روایت خودشان را از ما ارائه ميدهند و به خودشان ميگويند نه اينها قصد خلع مالکيت ندارند، مطمئن باشید! خودش هم همين طورى نگاه ميکند٬ اگر جمهورى اسلامى را بياندازند، نگاه ميکنند ببيند کدام نيرو را در برابر موضع خلع مالکيت در برابر ما قرار بدهند. بخشی شان می آیند در حزب. در همين پروسه بخشى از آنها حتى سعى ميکنند جلوی اين خواستها را در حزب سد کنند، به نظر من گرايشات اجتماعى از حزب قطعا استفاده ميکنند و بر روى حزب فشار ميگذارند." (منصور حکمت، جنبشهای سلبی – اثباتی، شهریور ۱۳۷۹)

آیا این "هشدارها" بی دلیل بود؟ آیا اشاره به روندهای حاشیه ای بودند که احتمال شکل گیری آن در حزب کمونیست کارگری یک غیر ممکن ریاضی بود؟ واقعیات بعدی نشان داد که این هشدارها نه تنها بی دلیل نبودند بلكه كاملا موجه بودند. همانطور که رویدادهای بعدی متاسفانه گواهی بر رشد این گرایش در حزب کمونیست کارگری شدند، به طوری که میتوان گفت که این حزب هر روز تعلق کمتری به کمونیسم کارگری و تعلق بیشتری به چپ سنتی و سرنگونی طلبی راست پیدا میکند. در واقع روند تغییری که در این حزب قابل مشاهده است، پروسه بازگشت به مواضع و سنگرهای چپ سنتی و پوپولیسم و کلا حرکتی به راست است. این مجموعه حرکتی رو به گذشته است. تفاوت در این است که این گذشته "جنبش مارکسیسم انقلابی" نخواهد بود. آن پدیده اکنون در مجموع خود به پایان رسیده است. و در زمان خود بسیار پیشروتر از مواضع کنونی امروزی این حزب است(۱) نتیجتا سنگری که رجعت به گذشته را معنایی می بخشد، مغلمه ای از گرایشات راست و چپ سنتی در جامعه هستند.

دو محور اساسی در هشدار منصور حکمت برجسته است. تلاش برای کمرنگ کردن خصلت لغو کار مزدی، نفی هدف خلع ید مالكیت خصوصی سرمایه بر ابزار تولید و توزیع اجتماعی از یک طرف و از طرف دیگر تاکید بر خصلت مدرنیستی این جریان است. و این متاسفانه عین روندی است که اتفاق افتاد. حزب کمونیست کارگری اکنون عمدتا به حزب "اکس مسلم" تبدیل شده است. بخش عمده سوخت و ساز این حزب پیرامون این پروژه دست راستی صورت میگیرد. "اکس مسلم همه چیز، کمونیسم کارگری هیچ چیز" شاید هنوز تعبیر جامعی نباشد که تمام موجودیت این حزب را بیان کند. اما بدون تردید بخش بزرگی از واقعیت وجودی این حزب را در حال حاضر شكل میدهد. حزب کمونیست کارگری در صورت پافشاری بر این خط بیش از هر چیز با گذشته و تاریخ اسمی خود وداع خواهد کرد. از طرف دیگر مساله تعلق به جنبش لغو کار مزدی مساله حیاتی و تعیین كننده و غیر قابل تخفیف است. بیانیه های اخیر این حزب تماما نشاندهنده این است که این حزب این خط را در هر فرصتی به کنار میزند. گویی هر رویدادی در عین حال فرصتی است تا با گذشته ای تسویه حساب شود. بمنظور روشن کردن بیشتر بحث به دو نمونه اشاره میکنم.

بیانیه حزب کمونیست کارگری "در پاسخ به طرح "جراحی اقتصادی" احمدی نژاد" بعنوان آلترناتیو مفاد "طرح اقتصادی مردم" را بیان میکند. در این طرح اشاره به چند قلم است. پرداخت حقوق معوقه، افزایش دستمزدها، بیمه درمانی مجانی، بیمه بیکاری و سوبسید مسکن و مواد غذایی. این خواستها در اساس و با تغییرات اندکی تماما خواستهای ما هستند كه در بیانیه علیه فقر و علیه گرانی و فلاکت اقتباس شده اند. نتیجتا مساله بر سر آنچه گفته شده و یا مطالبه شده است، نیست. مساله بر سر آنچه که غائب است، میباشد. در "طرح اقتصادی مردم" یک کلمه به سوسیالیسم، به لغو کار مزدی، به نابودی مناسبات استثمارگرانه سرمایه داری، به لغو مالکیت خصوصی بر ابزار تولید و توزیع اجتماعی، اشاره نشده است. این مطالبات را در بهترین حالت میتوان "اصلاحات" اقتصادی و یا بهتر "رفرم اقتصادی" نام نهاد. ما برای تحمیل گسترده ترین رفرم های اقتصادی بمنظور بهبود زندگی و شرایط زیست طبقه کارگر و توده های مردم زحمتکش مبارزه میکنیم. اما برای لحظه ای نباید تصور کرد که "طرح اقتصادی ما" محدود به این مطالبات اقتصادی است. حزب اتحاد کمونیسم کارگری برای گسترده ترین و عمیق ترین اصلاحات سیاسی، اقتصادی، اجتماعی مبارزه میکند که سطح زندگی و حقوق مردم را تا بالاترین حد ممکن بهبود بخشد. اما قبل از هر چیز و همواره تاکید میکنیم که نه تنها تحقق امر آزادی و برابری واقعی انسانها از طریق اصلاحات ممکن نیست. بلکه حتی عمیق ترین اصلاحات هم ریشه تمام مصائب موجود در جامعه کنونی را، یعنی کار مزدی و مالکیت خصوصی و تقسیم طبقاتی، را دست نخورده باقی میگذارد.

آیا این "غیبت" تصادفی است؟ اشتباه کوچکی است؟! برای حزبی که اعلام کرده است، جنگ "فرصت ساز" است، منصور اسانلو رهبر جنبش سرنگونی طلبانه توده های مردم است، تحریم اقتصادی باعث جاری شدن اعتراضات مردم در جامعه است، اعتراضات قوم پرستان در آذربایجان، نطفه انقلاب است، "تصادف" ارفاق بیش از حد و غیر قابل قبول است. نه این مساله تصادفی است و نه تاثیرات آن حاشیه ای و جزیی هستند. این حزبی است که دیگر اول ماه مه و همبستگی کارگران را با دعوت از چهرهای شناخته شده ناسیونالیستی در کلن برگزار میکند. از این رو جا افتادن چنین مساله هویتی ابدا تصادفی نیست. نشانی از تغییر هویت است. آیا هیچ ناسیونالیستی هیچ زمانی، حتی برای یک لحظه هم "تصادفی" فراموش میکند که یک ناسیونالیست است. خواهان نابرابری انسانها در جامعه و مدافع نظام استثمارگر طبقاتی است؟

یک رکن نقد اساسی و حیاتی کمونیسم کارگری به انواع کمونیسم های بورژوایی در همین مساله نهفته است. اینکه که انقلاب کارگری در روسیه علیرغم در هم کوبیدن قدرت دولتی و طبقاتی حاکم و برپایی حکومت کارگری، نتوانست مناسبات تولیدی و اقتصادی سرمایه داری در روسیه را لغو کند، باید در همین مساله جستجو کرد. درک بلشویکها از نقد سرمایه داری اساسا بر محور نقد آنارشی تولید اقتصاد سرمایه داری و دولتی کردن ابزار تولید و توزیع استوار بود و نتیجتا همان کاری را زمانیکه به قدرت رسیدند در دستور کار خود قرار دادند. پروژه ای که منجر به لغو کار مزدی و اشتراکی کردن مالکیت و نابودی پول و نظام استثمارگرانه سرمایه داری نشد. نتیجتا اگر خط مشی رهبری کنونی این حزب را جدی بگیریم، وضعیت حال را به آینده منعکس کنیم. اجرای "طرح اقتصادی مردم" این حزب تنها منجر به انجام اصلاحاتی اقتصادی در جامعه خواهد شد و بس. اصلاحاتی که ریشه نابرابریها و خشونت موجود در جامعه سرمایه داری را دست نخورده باقی خواهد گذاشت!    

مسال دوم غالب شدن هویت "اکس مسلم" بر فعالیتها و چهره این حزب است. در این زمینه قبلا بسیار گفته شده است. اکس مسلم یک پروژه دست راستی است. بازی در زمین یک قطب تروریستی جهان معاصر در مقابله با قطب دیگر است. خواسته یا ناخواسته تلاشی برای حاشیه ای کردن و جایگزین کردن هویت کمونیستی این حزب با هویت "اکس – مسلم" است. یک نمونه گویا در این چهارچوب شرکت فعالین حزب کمونیست کارگری با پرچم "سرخ" اکس مسلم در تظاهرات "گی پراید" در استکهلم است. گی پراید، راهپیمایی نیروهای همجنس گرا است. این تظاهرات خصلتی دو گانه دارد. از یك طرف تلاشی برای برجسته کردن هویت سکسی و "افتخار" بخشیدن به این هویت است و از طرف تلاشی برای مقابله با ستمی و تبعیضی است که بر علیه افراد همجنس گرا در جامعه اعمال میشود. ما کمونیستهای کارگری بر علیه هر گونه و هر ذره ای از ستم بر آحاد جامعه بر حسب جنسیت و یا تمایلات سکسی و یا هر تعلق ملی و یا مذهبی و نژادی افراد هستیم. اما در عین حال ذره ای تخفیف به هویتهای جنسی و قومی و سکسی نمیدهیم. ما انسانیم. انسانیت هویت ماست. ما در عین حال که بر علیه هر گونه ستمی و از جمله ستم سکسی بر افراد درجامعه مبارزه میکنیم در عین حال منتقد جدی این هویتهای کاذب هستیم. نه هویت سکسی، نه هویت جنسی، و نه هیچ هویت دیگری به غیر از هویت انسانی برای ما "مقدس" نیست. اما مساله شرکت و حضور در این تجمع گوشه ای از مساله است. مساله دیگر حضور فعالین حزب کمونیست کارگری با پرچم "اکس مسلم" در این راهپیمایی است. "اکس مسلم با پرچم سرخ"، جایگزین پرچم های سرخ کمونیسم کارگری شده است. و یک سئوال واقعی این است که آیا باید منتقد و متاسف بود یا باید خوشحال بود و راضی که حداقل با پرچم کمونیسم کارگری در این تجمعات شرکت نکرده اند؟ کدامیک!؟ خود بنظر معمایی شیرین است! اما این بار از قرار باید هویت "اکس – مسلم" برجسته میشد. گویا هر تجمعی فرصتی برای اعلام این هویت "جدید" حزب کمونیست کارگری به جامعه و خاطر نشان کردن آن است. کار به جایی رسیده است که در برخی از ادبیات این فعالین این حزب ما شاهد شعار "اکس مسلم های جهان متحد شوید" هستیم!؟ این همان خطی در حزب کمونیست کارگری است که اگر جلوی آن گرفته نمیشد، از جدال دستگاه مسیحیت و پاپ بندیکت در آلمان در مقابله با دستگاه خونین اسلام حمایت میکرد. مارکس در مانیفست کمونیست میگوید که کمونیستها شرم دارند عقاید خود را پنهان کنند. باید اضافه کرد، کمونیستها ده برابر بیشتر شرم دارند هویت خود را پنهان کنند!

"اکس – مسلم" از قرار طرحی برای اجتماعی شدن این حزب بود. طرحی به منظور قرار دادن حزب کمونیست کارگری در بستر اصلی جامعه. برای خط مشی حاکم در این حزب این طرح محوری و اساسی بود. قرار بود که نقاط ضعف اساسی خود در زمینه سازماندهی در جامعه را با قدرت جنجال و هیاهوی تبلیغاتی جبران کنند. تا حدودی هم این کار را کردند. اما در عین حال خط سیاهی هم بر چهره کمونیستی خود کشیدند. این پروژه دست راستی همانطور که قابل پیش بینی بود نه تنها ضعف پایه ای این حزب را نپوشاند بلکه عملا چرخش به راست و حرکت به عقب را در این حزب تسریع کرد. اکنون شبح "اکس کمونیسم" بر بالای سر این حزب قرار گرفته است. وضعیت این حزب در مقایسه با گذشته تاسف آور و برای ما کسانی که در کنار منصور حکمت و پس از آن در این حزب برای مدتها مبارزه کردیم این وضعیت درد آورتر است. لایه کمونیستی و مارکسیستی این حزب بخشا تحت تاثیر این خط فلج و ناکار شده است. رسما و علنا تاریخ کمونیسم کارگری را به نفع منافع حقیر وارونه میکنند تا خود را سرپا نگهدارند. هر گونه نقد و انتقادی را با انواع برچسب و ناسزای "توده ایستی" پاسخ میگویند. در عین حال با هیاهوهای تبلیغاتی تلاش میكنند، چهره زرد خود را بپوشانند.

اما این چرخشها چگونه صورت گرفتند؟ چگونه حزبی که منصور حکمت پایه گذاشت تبدیل به حزبی شده است که کمتر شباهتی با گذشته این حزب و سنتهای کمونیستی منصور حکمت دارد؟ علت و مبنای این تغییر و تحولات را نباید در نیت و توطئه و اهداف شوم فردی و یا جمعی جستجو کرد. ویژگی های فردی در عین حال جایگاهی فردی و محدودی دارند. مساله سیاسی و اساسا ناشی از تقابل گرایشات اجتماعی و تاثیر گرایشات اجتماعی است. وجود گرایشات اجتماعی یا شکل گیری گرایشات اجتماعی متفاوت در حزب کمونیستی کارگری مساله ای غیر ممکن نیست. در واقع غیاب آنها باید موجب تعجب باشد تا حضور و فعالیتشان. برای ما این پروسه های سیاسی، تقابل آراء مختلف اجتماعی، قبل از هر چیز بازتاب تقابل جنبشهای اجتماعی و گرایشات متفاوت سیاسی هستند. این گرایشات مقدم بر فورمولبندیها و خط مشی ها و احزاب در جامعه وجود دارند. خط مشی ها و سیاستهای احزاب در هر دوره محصول کشمکش چنین گرایشاتی هستند. واقعیت این است كه پس از مرگ منصور حکمت ما شاهد عروج و بیان صریح خط مشی هستیم که در زمان منصور حکمت بارها مورد نقد قرار گرفته بود و حاشیه ای شده بود. این خط مشی با شکل گیری دوم خرداد و عروج جنبش سرنگونی طلبی در حزب کمونیست کارگری شروع به عرض اندام کرد. دوره چندین ساله خاموشی این جریان با تحرک جنبش سرنگونی عملا در حزب پایان گرفت. چهره های اصلی این جریان که در حاشیه حوادث تکان دهنده جهان مهر سکوت بر لب زده بودند، در شرایط جدید با زبان و خط خود شروع به حرف زدن کردند. بی جهت نیست که امروز این حزب رسما اعلام میکند که "حزب جنبش سرنگونی" است. به زبان دیگر، حزب جنبش و سنت کمونیسم کارگری نیست. این خط در تحولات سیاسی بعدی توانست رهبری حزب را در تقابل با گرایشات دیگر در دست بگیرد و سرنوشت حزب کمونیست کارگری را اینگونه رقم بزند که اکنون شاهد نتایج مخرب آن هستیم.

یک بحث جدی در ارزیابی از حزب کمونیست کارگری مساله جایگاه و تعلق اجتماعی و جنبشی این حزب است. آیا این حزب کماکان به سنت کمونیسم کارگری تعلق دارد؟ روند بازگشت به گذشته و سنگرهای چپ سنتی و راست و دوری از کمونیسم منصور حکمت چه سیری را در این حزب طی میکند؟ در کجای این پروسه قرار دارند؟ آیا نباید تلاش کرد که این حزب نام خود را به حزب متناسب با جوهر فعالیتهای کنونی و خط مشی حاکم بر خود تغییر دهد. حزب رادیکال جنبش سرنگونی، شاید نام مناسب تری باشد. آیا میتوان امیدی به تحرک یک نیروی کمونیستی کارگری در مقابله با خط پوپولیستی و راست حاکم بر رهبری این حزب داشت؟ آینده را شاید نشود به روشنی پیش بینی کرد. اما واقعیاتی مسجل و روشن اند. خط رسمی این حزب ربطی به سنت کمونیسم منصور حکمت ندارد. هر چه بیشتر نیز دارد خود را از سایه سنگین این کمونیسم و سنتهایش و منصور حکمت خلاص میکنند. "عبور از منصور حکمت" پروژه پایانی این تحول است. به این سئوالات و مسائل باید در مطالب دیگری پرداخت کرد.

(۱)- یک تلاش ساده انگارانه در صفوف رهبری حزب کمونیست کارگری این است که نشان دهند، جنبش مارکسیسم انقلابی به لحاظ اجتماعی و جنبشی همان کمونیسم کارگری است. و یا اینکه "تکامل" مارکسیسم انقلابی، و نه نقد و تغییر ریل اجتماعی و انتقال از جنبش چپ رادیکال به کمونیسم کارگری، عامل شکل دادن به کمونیسم کارگری شده است. اشاره فاتح بهرامی در مقاله "حزب و سازماندهی" که میگوید سنگ بنای حزب کمونیست کارگری با جزوه "انقلاب ایران و خطوط عمده" توسط منصور حکمت و حمید تقوایی گذاشته شد، یک تحریف آشکار تاریخ جنبش و حزب كمونیست كارگری و تلاشهای منصور حکمت است. نباید اجازه داد تا این جعلیات جایی در صفوف کمونیسم کارگری داشته باشد. ذکر این مطلب که "جریان مارکسیسم انقلابی در تقابل با تمام روایات خرده بورژوایی و بورژوایی از مارکسیسم، مدافع ارتدوکسی مارکسیسم و تفسیر لنینی از تئوری مارکس بود. اما این جریان همچنان ایستگاه آخر رادیکالیزه شدن چپ رادیکال ایران بود. حوزه اجتماعی فعالیت این جریان همان بود. این جریان نیز نه از محیط اعتراض کارگری مایه گرفته بود و نه در ارتباط ویژه ای با آن قرار داشت. اولویتها و مشغله های این جریان نیز همچنان کمابیش در چهار چوب غیر کارگری محدود بود." اكنون در این حزب در زمره ممنوعات سیاسی است. (منصور حکمت، حزب کمونیست، کومه له و کمونیسم کارگری، اوت ۱۹۹۰) بی دلیل نیست كه رساله پایه ای "تفاوتهای ما" جایی در آموزش سیاسی این جریان ندارد.